کشف بقایای بزرگ خاندان فلش مموری !
۲۱۳ سال قبل از میلاد مسیح قدمت داره
دقت کردین اتفاقات زندگی معمولا با این ۳ تا نمیخونه اصلا !
هرچی فکر میکنم ببینم چه جور پایی مناسبه این کفشه
عقلم به هیچ جا نمیرسه !
میوه جات هم توهم چاقی دارن ظاهرا !
فیلم برداری از مراسم عروسی به سبک اکشن !
به نفر آخری دقت کنید
اگر از برخوردش با زمین نمیره
حتما از فشار ناگهانی نفر وسطی هوالباقی خواهد شد !
دستشویی با قابلیت دوش فوری !
ماشین سواری چه حاااااااااالی میده !!
آهسته برانید !
کامیون ها خوابند !
جواب سلام را با علیک بده ،
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار ...
مطمئن باش هر جوابی بدهی
یک روزی
یک جوری
یک جایی
به تو باز می گردد ...
اکثر خانواده ها بدون اطلاع از جنبه های روانشناسی و فقط بر اساس تفکرات خود و رفتارهایی که از والدینشان آموخته اند به تربیت فرزندان خود مبادرت می ورزند .متاسفانه بسیاری از والدین در آینده و هنگام بزرگ شدن فرزندشان می گویند ما غذا ی خوب،لباس مناسب، مدرسه خوب و همه چیز برای فرزندمان آماده کردیم ولی نمی دانیم چرا اینگونه شد !!!
در زیر به بررسی انواع رفتارهای والدین و تاثیر آن بر روان فرزندان در آینده ذکر شده است :
رفتار / نتیجه
اگر کودک همواره مورد انتقاد قرار گیرد / محکوم کردن را یاد می گیرد
اگر کودک با پرخاشگری زندگی کند / جنگ و دعوا را یاد می گیرد
اگر کودک با ترس زندگی کند / نگران بار می آید
اگر کودک با دلسوزی و ترحم زندگی کند / یاد می گیرد برای خودش احساس تأسف کند
اگر کودک با استحضاء زندگی کند / خجالتی بارمی آید
اگر کودک با خجالت زندگی کند / احساس گناه می کند
اگر کودک با تشویق و دلگرمی زندگی کند / مطمئن و متکی به خود بار می آید
اگر کودک در محیطی که صبر و تحمل در آن است زندگی کند / یاد می گیرد صبور و شکیبا باشد
اگر کودک با تمجید دیگران زندگی کند / یاد می گیرد قدر دان باشد
اگر کودک با تأیید دیگران زندگی کند / یاد می گیرد خودش را دوست بدارد
اگر کودک با شناخت و آگاهی زندگی کند / یاد می گیرد هدف دار زندگی کند
اگر کودک با مشارکت زندگی کند / بخشندگی و سخاوت را یاد می گیرد
اگر کودک با شرافت و انصاف زندگی کند / یاد می گیرد به خود و اطرافیانش وفادار باشد
اگر کودک با رفاقت زندگی کند / یاد می گیرد دنیا محل زیبایی برای زندگی است
اگر کودک با آرامش و صفا زندگی کند / در آینده از سلامت روان بر خوردار است…
اگر دلخورید بیان کنید. اگر میترسید ترستان را به زبان بیاورید. گریه دارید؟ گریه کنید. ناراحتی ها را باید ابراز کرد
نگذارید کسی اعتماد به نفس شما را خدشه دار کند. با نگاه، با لبخند معنی دار، با کنایه،با حرف و طعنه
خودتان را همانطور که هستید دوست داشته باشید.
چهره تان را، اندامتان را. آشتی با خود
از گذشته فرار نکنید و آن را بپذیرید. با خود مهربان باشید و اشتباهات و غفلت ها را به خودتان ببخشید. نگذارید ظلم و جفای دیگران در گذشته از شما یک قربانی بسازد. در نقش قربانی رفتن
گاه برای بعضی میشود همه ی محتوای زندگی شان. سالها در عزای خود می نشینند و هیچ چیز
هم تغییر نمیکند. از گذشته فرار نکنید اما در گذشته هم غرق نشوید و در سوگ روزهای خوب از دست رفته ننشینید. هیچ زمانی جذابتر از زمان حال نیست
بیشتر ما حد توانایی خود را نمیشناسیم و به همین خاطر همیشه از حد توانایی خود فراتر میرویم. ممکن هم هست در کاری موفق بشویم اما چون از توان خودبیشتر مایه گذاشته ایم، زود دچار خستگی و دلزدگی میشویم.
آدم گاهی میرود توی نقشهایی که نقش
واقعی خودش نیستند و از من واقعی اش خیلی فاصله گرفته اند. بهتر است دیگران شما را
نپسندند تا اینکه هر روز به جای خود در آینه چهره ی کسی را ببینید که از شما سوال میکند:
راستی تو کی هستی؟
آموخته ام که، با پول میشود....
خانه خرید ولی آشیانه نه،
رختخواب خرید ولی خواب نه،
ساعت خرید ولی زمان نه،
می توان مقام خرید ولی احترام نه،
می توان کتاب خرید ولی دانش نه،
دارو خرید ولی سلامتی نه،
خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ،
می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام که... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من
می گوید: تو مرا شاد کردی
گرچه این انیمیشن کمی قدیمیه ولی ازش خوشتون می یاد چون کمی به واقعیت نزدیکه
از ساعت 12:30 تا 1:40 یه مطلب خیلی با حال رو نوشتم کلی هم تزئینش کردم وقتی خواستم بفرستمش خطا داد و مطاب همش پرید کلی هنگ کردم و خستگی کار تو تنم موند
خیلی ناراحت شدم حالا هم نه وقتشو دارم و نه حوصللش که باز بنویسمش اگه شد پستای بعدی می ذارمش
در کل حیف شد
نتیجه اخلاقی هر خطی که می نویسید ذخیره کنید تا مثل من دچار هنگ زدگی نشید
امروز تقریبا 10 روز از آخرین مطلبی که گذاشتم می گذره و بعضی ها گلایه کردند حالا اومدم دلیلش رو توضیح بدم
1-لپ تاپم یه چند روزی فرستادم سرویس،بعد که آوردم دوباره مشکل داشت باز بردم و شد آنچه شد
2-یه مسافرت سه روزه داشنم که اندازه یه هفته ازم انرژی ازم گرفت
و یه سری مسائل دیگه که حالا جاش نیست بگم
عوضش حالا چند تا مطلب توپ براتون می ذارم
مرد هر روز دیر سر کار حاضر میشد، وقتی میگفتند : چرا دیر میآیی؟*
*جواب میداد: یک ساعت بیشتر میخوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته
باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمیگیرم !*
*یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید
. . .*
------------------------------
* ** مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ میزد تا
شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود*
*یک روز از پچ پچهای همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود .
. .*
------------------------------
*مرد هر زمان نمیتوانست کار مشتری را با دقت و کیفیت، در زمانی که آن ها میخواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد** و عذر می خواست*
*یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .*
------------------------------
*مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش میکشید*
*به فکر فرو رفت . . .*
*باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح میکرد !*
*ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد :*
*از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاس هایش را مرتب تشکیل میداد، و همهی سفارشات مشتریانش را قبول میکرد!*
*او هر روز دو ساعت سر کار چرت میزد!*
*وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه میرفت، دست هایش را به هم میمالید و
با اعتماد به نفس بالا میگفت: خوب بچهها درس جلسهی قبل را مرور میکنیم !!!*
*سفارشهای مشتریانش** را قبول میکرد اما زمان تحویل بهانههای مختلفی میآورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده ، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده و دهها بار به خواستگاری رفته بود . . .*
*حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد
کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!*
*اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.*
*او الان یک بازیگر است . همانند بقيه مردم!!!*
